در پی افشای یکی از حقایق تلخ زندگیم برای دختر خانم
ایشون فرمودن که مساله به این مهمی رو چرا از اول بهم نگفتی و باهام روراست نبودی و مخفی کاری کردی و قصد بازی دادن منو داشتی
گفتم یعنی الان تمومه ؟
گفت آره تمومه و خداحافظ واسه همیشه
- ۹۵/۰۴/۱۵
بایگانی
- شهریور ۱۳۹۵ (۳)
- مرداد ۱۳۹۵ (۲)
- تیر ۱۳۹۵ (۱۴)
- خرداد ۱۳۹۵ (۷)
آخرین مطالب
-
۹۵/۰۶/۱۶یهویی میشه
-
۹۵/۰۶/۰۹قبول نشدم
-
۹۵/۰۶/۰۱پروفایل
-
۹۵/۰۵/۱۸راهی که عوض میشود
-
۹۵/۰۵/۰۱باید تو رو پیدا کنم
-
۹۵/۰۴/۲۱مرگ نزدیکه
-
۹۵/۰۴/۲۱خدا خودتو لعنت کنه
-
۹۵/۰۴/۲۱و این جماعت فضول
-
۹۵/۰۴/۲۰بازارش گرمه
-
۹۵/۰۴/۲۰طب صنعتی
پیوندهای روزانه
دختری که رنجیده شد
۱۵
تیر۹۵
اینقد راحت؟؟؟ O_o
پاسخ:
نه اینی که من اینجا نوشتم همه ماجرا نبود
نه اینی که من اینجا نوشتم همه ماجرا نبود
اگه اون چیزی رو که من به ایشون گفتم به شما هم میگفتم دیگه اصلا وب من نمیومدید
من فقط یک نقطه تاریک توی زندگیم داشتم و با خودم گفتم شاید ایشون با اون کنار اومدن و این نقطه تاریک رو همون روز اول بهشون نگفتم
گفتم بذار کامل منو بشناسن اگه خوبی دارم ببینن و بعد اون حقیقت تلخ رو واسشون میگم شاید کنار اومدن باهاش ولی متاسفانه ایشون گفتن که باید از اول بهم میگفتی و حق هم داشتن
حالا که فکرشو میکنم میبینم واقعا حق داشتن
خدا منو ببخشه باید ازشون حلالیت بگیرم
من آدمای جورواجور با انواع خبط و خطای نجومی دیدم تو دنیای وب...ولی اگه نوشته هاشون خوب بود می رفتم بازم...من که قرار نیست باهاشون زندگی کنم...رابطه،رابطه ی مخاطب و بلاگر هست ولاغیر :)
+ در این حد؟ ای بابا!
پاسخ:
بله
بله
یه چیزیم اونورتر