امروز صبح که از سر کار برگشتم خانه عجیب هوس خامه فله ای کرده بودم
به یکی از بقالیهای محل مراجعه کردم و ایشون نداشتن و آدرس دو تا لبنیاتی رو دادن
گفتم میترسم برم بسته باشن منم خسته از بی خوابی شبکاری
خلاصه که به یک عدد خامه پاکتی میهن راضی شده و برگشتیم الی بیت
حدیثی از یکی از معصومین هست که میگه :
اگر کسی از کار گروهی راضی باشد خودش هم یکی از اونا حساب میشه
وقتی از مهار آتش سوزی یک پتروشیمی عاجزید
چطور میخواهید یک بحران کشوری را مدیریت کنید
مدیر اینجور موقعا خودشو نشون میده و گرنه همه میتونن ماشین امضا باشن
امروز روز عید فطر سر کار بودیم
همکار گفت که بچه ها تو سرویس گفتن تو کارخونه نماز عید فطر برگزار میشه
به همکار گفتم زنگ بزن مسئول شیفت مطمئن شو تا بریم
زنگ زد و مسئول شیفت زنگ زد به انتظامات و اونا گفتن نه برنامه ای تدارک دیده نشده
و من حسرت خوردم که چرا امروز رو مرخصی نگرفتم برم نماز عید
خیلی دلم هوای نماز عید رو کرده بود خیلی
در پی افشای یکی از حقایق تلخ زندگیم برای دختر خانم
ایشون فرمودن که مساله به این مهمی رو چرا از اول بهم نگفتی و باهام روراست نبودی و مخفی کاری کردی و قصد بازی دادن منو داشتی
گفتم یعنی الان تمومه ؟
گفت آره تمومه و خداحافظ واسه همیشه
در اندیشه پس گرفتن حرف خود هستم
منتها نمیدانم چطور مطرح کنم
عجب غلطی کردم
این هم یک اشتباه دیگه بود
کی میخوای بزرگ بشی مهران ؟
به کسی که فکر میکردم مناسبه واسم پیشنهاد ازدواج دادم
خیلی ریلکس برخورد کرد و گفت باید همو بشناسیم
ولی ظاهرا هم اون و هم من داریم نقش بازی میکنیم
من که یجورایی فکر میکنم اشتباه کردم و احتمالا اونم همچین راغب نیست
ادامه دادنش داره عذاب آور میشه
یکی نیست که بگه تو که با خودت معلوم نیست چند چندی بیخود پیشنهاد ازدواج میدی به دختر مردم
از سوم راهنمایی به بعد دیگر آدم نشدیم
تو درس خوندن منظورمه
اون بچه ای که اگه معلم سر کلاس درسی رو میداد و این نمیفهمید بغض میکرد و انگار دنیا رو سرش خراب شده بود
اونی که شاگرد اول کلاس بود و تنها فرد درسخون خانوادش و همه بهش امید داشتن که لااقل این یکی تو این خانواده یه چیزی میشه واسه خودش
به دبیرستان که رسید افت کرد
شل شد و جلو درس کمر خم کرد و دیگر کمر راست نکرد
تنبل و تن پرور و راحت طلب و بازیگوش و هزار کوفت و زهر و مار دیگر شد و دبیرستان را در چهار سال و پیش دانشگاهی را در رشته ریاضی نتوانست تمام کند و بعدها یعنی بعد از چندین سال برای داشتن مدرک پیش دانشگاهی مجبور شد به ادبیات تغییرش دهد
دیپلم ریاضی
پیش دانشگاهی ادبیات
کاردانی ماشین ابزار علمی کاربردی
کارشناسی مدیریت بازرگانی که فعلا نا تمام مانده
چون در معرض اخراجی هستم
شایدم اخراجم کردن
الانم که تا ساعت 12 شب بیشتر وقت نیست که ارشد رو بزنم باید برم دفترچه رو بخونم
برنامه سفر وسط ماه رمضان که لغو شد چون بدلیل امتحانات پایان ترم اینجانب تا پایان خرداد نمیتونستیم بریم و از این به بعدش هم میخوره به شبهای قدر و ضربت خوردن و شهادت مولا
و بعدشم میخوره به تعطیلات عید فطر و به قول رفیقم شلوغ و گران و سگ ساران میشه
بعد از ماه مبارک هم رفیق مسافرت خانوادگی دارن و دیگه میره واسه خیلی دور
البته خیلی دور نیست
زود میگذره
طبق اطلاعیه سازمان سنجش جواب کنکور ارشد 25 خرداد میاد رو سایت سازمان سنجش
ما هم سیاهی لشکری بودیم در آزمون ارشد
و همه تست ها را شانسی زدیم
به عبارتی دیگه برگه پاسخنامه را سیاه کردیم که دلمان نسوخته باشد که چرا سفید دادیم و بیرون آمدیم
با ثبت نام در غیر انتفاعی ها میشه مدرک ارشد رو گرفت ولی چه فایده که فوقش دو سال دیگه مبلغ 100 هزار بذارن رو حقوقمون
6 ملیون هزینه کنم و دوسال سختی کلاس رفتن همراه با شیفت کاری جز ضرر نصیبمان نخواهد شد
اگر بخواهند پست و مقام بدهند با همان لیسانس هم خواهند داد